آموزش برندینگ برای عکاسان
10 سال پیش که تازه اومده بودم تو فضای کار حرفهای عکاسی و فیلمبرداری، اگر کسی بود که این نکتهها رو بهم میگفت قطعا خیلی کارها رو انجام نمیدادم یا خیلی کارها رو انجام میدادم. اما الان که چندساله به فضای برندینگ و بازاریابی علاقهمند شدم و دورههای مختلف رفتم و مطالعه جدی کردم دوست دارم چندتا نکته که به کارتون بیاد رو بهتون بگم. برای راحتی فرآیند برندسازی، سعی میکنم تو 7 مرحله مختصر و مفید بهتون آموزش بدم.
هدفتون از عکاس شدن چیه، چرا میخواین عکاس بشین؟
از بچگی چون تو خونمون دوربینهای مختلفی در دسترس بود و منم علاقه خاصی به عکاسی داشتم. وقتی بزرگتر شدم تکلیفم با آینده حرفهایم تقریبا معلوم بود. ولی اون موقع که تازه دبیرستان رو تموم کرده بودم و مهمترین تصمیم زندگیم یعنی رفتن به سربازی یا دانشگاه رو میخواستم بگیرم، اگر یکی بود که فقط همین سوال رو ازم میپرسید قطعا میگفتم بهش علاقه دارم و میخوام پول دربیارم شاید این سوال اصن بنظرم مسخره میاومد.
اما الان میدونم مهمترین سوالی که هر شخص یا کسب و کار برای ورود به بازار هدف خودش قراره بپرسه همین سواله.
اصلا همین چرایی شماست که شما رو نسبت به بقیه متمایز و متفاوت میکنه. خوب بهش جواب بدین، سعی کنین تا هر مرحلهای که میشه این چرایی رو بپرسین و بهش پاسخ بدین. باورتدن از عکاسی چیه؟ باورتون از خودتون چیه؟ جایگاه خودتون رو توی دنیای عکاسی هرچی بهتر بدونین قدمهای بعدی بهتر طی میشه. بهتون پیشنهاد میکنم حتما سخنرانی سایمون سینک درمورد اینکه چرا شرکتهای مهم اینقدر بزرگ میشن رو ببینین. توی اون ویدیو میگه کسانی که محصولات اپل رو میخرن در واقع باوری که اپل توی خودش داره رو میخرن.
بازار هدف و مخاطبتون کیه و به چه سبک عکاسی علاقه دارین یا استعداد دارین؟
تکلیفتون رو با خودتون و بازار عظیم عکاسی در ایران و دنیا مشخص کنین.
شاید اولش فک کنین تو این شرایط یا اول کاری چرا باید بازار هدف داشته باشم یا چرا باید یک سبک رو انتخاب کنم.
اما این مرحله هم مکمل مرحله قبله. اگر اول کار هستین پروژههای زیاد و مختلف رو با این دید که علاقه و استعدادتون رو پیدا کنین قبول کنین، بعد از یه مدت میبینین یسری پروژه توی یک سبک خاص بیشتر بهتون پیشنهاد میشه. این یعنی یا استعدادتون توی اون سبک بیشتره یا اینکه ون میل درونی نسبت به اون سبک دارین پروژههای اون سبکی بیشتر سراغتون میاد.
برای من عکاسی غذا اینجوری بود. تقریبا 4 سال فقط عکاسی غذا کردم، آره اون وسط سبکهای دیگه هم کار میکردم ولی 80 90 درصد پروژههایی که انجام میدادم عکاسی غذا بود. کسی اونموقع چیزی درمورد بازار هدف بهم نگفته بود ولی خودم احساس میکردم با این سبک عکاسی هم راحتترم هم اینکه مشتریها خیلی راضی هستند.
یک دلیل فعالیتم توی بازار عکاسی غذا این بود که اون موقع تعداد کسایی که میگفتن فقط عکاسی غذا میکنن کم بود، این که شما فقط توی یک سبک بیشتر فعالیت کنین، مشتریان شما هم به یک چشم دیگه شما رو ببینن و خیالشون بابت اینکه کار رو به شما بسپرن راحتتره.
خوبی دیگه شناخت بازار هدف و مخاطبتون اینکه در آینده بازار خودتون رو بهتر و بهتر میشناسین و این خیلی به نفع شماست.
دوست دارین به چه چیزی شما رو بشناسن؟
یک مبحثی توی برندسازی هست که بهش میگن جایگاه ذهنی، یعنی اینکه مخاطباتون شما رو به چیزی میشناسن.
مثلا اینروزاهممون اسم شرکت تسلا رو شنیدیم و میشناسیم، اولین چیزی که از محصولات شرکت تسلا توی ذهن ما میاد اینه که محصولات انگار از آینده اومدن یا تسلا اومده که ما رو به آینده ببره.
شما هم یک جایگاه برای خودتون در نظر بگیرین، بعد از کشف استعداد مهمترین چیز اینه که توی کارتون شما رو به یک اخلاقی خاص بشناسن. مثلا هم همیشه سعی میکردم مرتب و منظم باشم، فضای کارم توی رستورانها یا هرجای دیگه میرفتم رو تمیز نگه میداشتم یا اینکه تا جایی که میشد حتی با وجود ترافیکهای تهران خودم و زودتر از ساعت قرار میرسوندم، مخصوصا جلسه اول صحبت با کارفرما.
خب پس بهغیر از اینکه شما نهایت سعیتون رو میکنید تا خروجی با کیفیتی ارائه بدین باید دلیل دیگهای برای مشتریهاتون داشته باشین، حتی بنظر من کارفرماها خیلی وقتا اخلاق حرفهای شما بیشتر مدنظرشون هست تا خروجی که تحویل میدین.
دومین پروژه عکاسی حرفهای من، عکاسی از کافه رستوران رومنس(قطعا الان از دید من عکس کاملی نیست و خیلی میتونه بهتر باشه ولی برام با ارزشه چون شروع کارم بود) حتی یادمه دستمزدی هم نگرفتم
شخصیت خاص و کاراکتر داشته باشین
جوری کار کنین که وقتی کسی عکس شما رو هرجا دید بفهمه که این کار شماست.
میدونم الان دارین میگین این امکان نداره، اما گفتم سعی کنین توی یک بازار مشخص فعالیت کنین و خودتون رو به عنوان عکاس، توی همون بازار برند کنین. با این شرایط، این چیزی که گفتم راحتتر امکان پذیره.
منظورم از داشتن کاراکتر حتی میتونه نوع ادیتی که میکنین باشه یا استفاده از تکنیکهای خاص که کارهای شما رو متمایز کنه.
برای اینکه بتونین به کارهاتون شخصیت بدین باید رقباتون رو خوب بشناسین و رصد کنین. شناسایی رقیب توی مراحل اولیه انتخاب بازار هدف هم میتونه خیلی کمکتون بکنه، با شناسایی رقیب میفهمین بازاری که انتخاب کردین اصطلاحا جذاب هست و میتونین حرفی برای گفتن داشته باشین یا نه.
من برای ساختن عکسهای متمایز و با شخصیت متفاوت از لنز 50میلیمتری که همیشه همراهم بود استفاده میکردم. چون عمق میدان خیلی جذابی به تصاویرم میداد.
داشتن رویا و چشم انداز
رویا پردازی کنین.
ته این مسیری که دارین میرین برای شما کجاست؟ دوست دارین یه استودیو عکاسی بزرگ با کلی عکاس حرفهای داشته باشین؟ یا نه اصلا دوست دارین مافیای بازار عکاسی ایران بشین؟
چشم اندازتون رو مشخص کنین، براش هدفگذاری کنین و آهسته و پیوسته به سمتش برین. هرچقدر برای دیگران کوچیک و بزرگ بنظر بیاد دوستن هدف و چشم اندازتون همیشه بهتون کمک میکنه.
حتی میتونین و یه خط برای خودتون این چشم انداز رو بنویسین و مدام تکرارش کنین. توی بازار بزرگی مثل هنر یا صنعت عکاسی توی ایران همین که هدف داشته باشی و رو به چشم اندازت حرکت کنی و به بقیه اعلام کنی خیلی از خیلیا جلوتری.
نقاط تماس، مخاطبتون کجا شما رو راحتتر پیدا میکنه؟
بعد ازینکه فهمیدین چرا میخواین عکاس بشین و رقبا و رویاتون مشخص شد. بازم برگردید به شناخت مخاطبتون، این مراحل همیشه باید تکرار بشن.
یکی از مهمترین چیزهایی که دوست دارم بهتون بگم و ای کاش وقتی ابتدای راه این رو میدوسنتم این بود که بفهمم مشتریهام و مخاطبم رو کجا میتونم پیدا کنم.
اون موقع حتی به این مسئله فکر هم نمیکردم، فک میکردم فقط باید از طریق آشناها یا سفارش فلانی به فلانی کار برام جور میشه و همین که عکسام رو توی فیسبوک(اون موقعها خیلی جدی بود) یا اینستاگرام بذارم و یه گالری آنلاین برای خودم درست کنم کافیه.
نه اینجوری نیست، چون گفتم بازار عکاسی تو ایران خیلی اشباع شده. بایدخیلی شناخت مخاطب رو جدی گرفت و اصطلاحا نیچ مارکت بود(niche marketچیست رو سرچ کنین). شناخت درست از مخاطب مثل یک چراغ مسیر رو برای شما روشن میکنه، یکی از این تاریکیها که باید با این چراغ روشنش کنین اینه که بفهمین بهترین جا برای تعامل با مخاطبتون کجاست.
اینکه توی کدوم شبکههای اجتماعی چقدر و چجوری فعالیت کنم. نوع محتوایی که توی هر شبکه اجتماعی میذارین. همه اینها با توجه به شناختتون از مخاطب باید باشه تا درست کار کنه و مشتری بیاره. درمورد تولید محتوا مطالعتون رو بیشتر کنین، محتوا شاید مهمترین نقطه تماس شما با مشتریهاتون باشه.
این روزها ساختن سایت خیلی راحتتر از 10 سال پیش که من کارم رو شروع کردم شده، حتما تلاشتون رو بکنین و روش وقت و سرمایه بذارین. نترسین واقعا این روزها سایت زدن شاید به راحتی گرفتن بعضی عکسها برای شما باشه.
لحن متنهایی که مینویسین یا موقع ساخت ویدیو ازش استفاده میکنین رو براساس مخاطبتون انتخاب کنین. انقدر بالا پایین کنین تا به اون تعامل مورد نظرتون برسین.
تمام مراحلِ برندینگ برای عکاسان یک چرخه پویاست
توی ذهنتون یا روی کاغذ، این موارد رو یادداشت کنین، حتی بزنینش توی اتاقتون و روز به روز کاملترش کنین.
از مشتریهاتون نظرسنجی کنین و ازشون بخواین تجربشون با کار کردن با شما رو بهصورت شفاف بگن. ببینین توی مسیر تجربه مشتریهاتون کجا راحتترن و کجا ناراحتن، اونها رو با کمک خودشون درست کنین.
واقعا ای کاش ده سال پیش اینها رو میدونستم. کاش یه دوره برندینگ برای عکاسان بود.